ترجمه مقاله

ارمان

لغت‌نامه دهخدا

ارمان . [ اِ ] (اِخ ) نام شهر و مدینه ای . (برهان ). سرزمینی است در توران . [ شهرکیست ] از کشانی ، به ماوراءالنهر. (حدود العالم ). خان ارمان :
که افراسیاب اندر ارمان زمین
دو سالار کرد از بزرگان گزین .

فردوسی .


که بیژن ندارد به ارمان رهی .

فردوسی .


ز شهری بداد آمدستیم دور
که ایران ازاین روی و زان روی تور
کجا خان ارمانْش خوانند نام
ز ارمانیان نزد خسرو پیام .

فردوسی .


گراز آمد اکنون فزون از شمار
گرفت آن همه بیشه و مرغزار
بدندان چو پیلان بتن همچو کوه
وزیشان شده شهر ارمان ستوه .

فردوسی .


برد با خویشتنم سوی عجم بیژن گیو
کز پی خوک همی رفت بسوی ارمان .

جوهری هروی .



|| سرزمینی بیمن : و سیل (العرم ) اندرآمد و همه زمین یمن پست گشت و هامون ، و هیچ عمارت نماند، مگر جائی که بر بلندی بود، چون ارمان و حضرموت و عدن . (مجمل التواریخ و القصص ص 151).
ترجمه مقاله