ترجمه مقاله

ارمزد

لغت‌نامه دهخدا

ارمزد. [ اُ م ُ ] (اِخ ) ارمز. هرمز. هرمزد. اورمزد. اهورمزدا. || مشتری . برجیس :
قوس و حوتست و طائر و ارمزد
جدی و دلو از زحل بجوید مزد.

سنائی .


|| (اِ) روز اول از هر ماه شمسی . (برهان )(غیاث ) :
روز ارمزد است شاها شاد زی
بر کت شاهی نشین و باده خور.

بوشکور بلخی .


یکی کودک آمدْش ارمزدروز
بنیک اختر و فال گیتی فروز.

فردوسی .


ترجمه مقاله