ترجمه مقاله

ارژن

لغت‌نامه دهخدا

ارژن . [ اَ ژَ ] (اِ) ارزن . ارزه . ارجن . ارجَنک . ارجان . درختی است با چوبی سخت که از وی کمان سازند. نوعی بادام کوهی است . درختچه ای از نوع بادام وحشی در نقاط خشک کوهستانی حوالی طهران و فارس . بادِم . تنگرس . تنگس . بیو. بیف . بخورک . قسمی از درخت بادام کوهی است که در غایت تلخی باشد و آنرا ارجن نیز خوانند و در دواها بکار برند و پوست او را بر کمان وبتوی تیر بپیچند و او را تور گویند و از چوب آن عصاسازند. (جهانگیری ) (برهان ). لکن از قطعه ٔ ذیل برمی آید که ارژن نوعی از میوه های خوردنی است :
هم از خوردنیها و هرگونه ساز
که ما را بیاید بروز دراز...
همان ارژن و پسته و ناردان
بیارد یک موبد کاردان .

فردوسی .


دی محتسبی ز راه بگذشت
بر دست گرفته چوب ارژن .

(از جهانگیری ).



ترجمه مقاله