ترجمه مقاله

ارژنگ

لغت‌نامه دهخدا

ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِخ ) نام دیوی از سالاران دیو سپید به مازندران گاه جنگ کیخسرو، و او را رستم بکشت :
سپرد آنچه بود [ دیو سپید ] از کران تا کران
به ارژنگ سالار مازندران .

فردوسی .


چو ارژنگ بشنید گفتار اوی
به مازندران شاه بنهاد روی .

فردوسی .


نه ارژنگ ماندم نه دیو سپید
نه سنجه نه پولاد غندی نه بید.

فردوسی .


ارزنی باشد به پیش حمله اش ارژنگ دیو
پشه ای باشد به پیش گرزه اش پور پشنگ .

منوچهری .


هزار لشکر داری که هر یکی ز ایشان
فزونترندز دیو سفید وز ارژنگ .

ازرقی .


از غبار سم اسبت فلکی سازد طبع
ملکی گردد با لطف تو دیو ارژنگ .

مختاری .


یک دو روز این سگدلان انگیخته در شیرلان
شورشی کارژنگ در مازندران انگیخته .

خاقانی .


و رجوع به ارتنگ شود.
ترجمه مقاله