ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِ) جادوئی . طلسم :
ترا دشمن آمد بگاهت نشست
یکی گرزه ٔ گاوپیکر بدست
همه بند و نیرنگ و ارژنگ برد
دلارام بگرفت و گاهت سپرد.
|| هر کتابی که صور و اشکال داشته باشد. (رشیدی ) (غیاث اللغات ). رجوع به ارتنگ و ارثنگ شود.
ترا دشمن آمد بگاهت نشست
یکی گرزه ٔ گاوپیکر بدست
همه بند و نیرنگ و ارژنگ برد
دلارام بگرفت و گاهت سپرد.
فردوسی .
|| هر کتابی که صور و اشکال داشته باشد. (رشیدی ) (غیاث اللغات ). رجوع به ارتنگ و ارثنگ شود.