ترجمه مقاله

ازلاق

لغت‌نامه دهخدا

ازلاق . [ اِ ] (ع مص ) بلغزانیدن . لغزانیدن . (منتهی الارب ). بخیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). لغزان گردانیدن جای . (منتهی الارب ). || بچه افکندن ناقه و جز آن . (منتهی الارب ). سقط. بچه بیوکندن اشتر. || بستردن . (تاج المصادر بیهقی ). بستردن موی . موی ستردن . (منتهی الارب ). || بنظر تیز نگریستن کسی را. || تیز داشتن تیغ پیوسته . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله