ترجمه مقاله

استثناء

لغت‌نامه دهخدا

استثناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون کردن . (منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم . (وطواط). بیرون کردن از مجموعه ای چیزی را. (غیاث ). از حکم عمومی بیرون کردن . محاشاة. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). تحلل . (تاج المصادر بیهقی ). || در یمین کلمه ٔ انشأاﷲ گفتن . (منتهی الارب ). انشأاﷲ گفتن . (زوزنی ). لغو. لغو کردن یعنی در سوگند کلمه ٔ انشاء اﷲ تعالی گفتن . رجوع به عقد در منتهی الارب شود. انشأاﷲ تعالی گفتن . (غیاث ) :
لیک استثناء و تسبیح خدا
زاعتماد خود بد از ایشان جدا.

مولوی .


ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت .

مولوی .


ترک استثنا مرادم قسوتی است
نی همی گفتن ، که عارض حالتی است .

مولوی .


زین سبب فرمود استثنا کنید
گر خدا خواهد به پیمان برزنید.

مولوی .


|| تعقیب . || (اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان ، بیرون کردن چیزی ازحکم ماقبل به کلمه ٔ اِلاّ و آن چه در معنی اِلا باشد. (از منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل به کلمه ٔ جز و مگر و الا و عدا و مانند آن . || خارج کردن چیزیست از چیز دیگر که اگر اخراج نمی بود میبایست داخل آن باشد. و آن شامل استثناء متصل است حقیقةً و حکماً و شامل استثناء منفصل است فقط حکماً. (تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: استثناء و یُسمّی بالثنیاء بالضم ایضاً علی ما یستفاد من الصُراح . قال : الثنیاء بالضم و الثنوی بالفتح اسم من الاستثناء و هو عند علماء النحو و الاصول یطلق علی المتصل و المنقطع. قیل اطلاقه علیهما بالتواطؤ و الاشتراک المعنوی و قیل بالاشتراک اللفظی . و قیل فی المتصل حقیقة و فی المنقطع مجاز. لانه یفهم المتصل من غیر قرینة و هو دلیل المجاز فی المنقطع. و ردّ بانّه انّما یفهم المتصل لکثرة استعماله فیه لا لکونه مجازاً فی المنقطع کالحقیقة المستعملة مع المجاز المتعارف . وقیل لانّه مأخوذ من ثنیت عنان الفرس ، ای صرفته و لاصرف الاّ فی المتصل . و قیل لان ّ الباب یدل علی تکریر الشی ٔ مرتین او جعله ثنتین متوالیتین او متباینتین و لفظ الاستثناء من قیاس الباب و ذلک ان ّ ذکره یثنّی مرة فی الجملة و مرة فی التفصیل . لانّک اذا قلت خرج الناس ففی الناس زید و عمرو. فان قلت الاّ زیداً فقد ذکرت مرة اخری ذکراً ظاهراً و لیس کذلک الاّ فی المتصل . فعلی هذا هو مُشتق ّ من التثنیة و ردّ بانّه مشتق من التثنیة، کأنّه ثنی الکلام بالاستثناء بالنفی و الاستثناء و هو متحقق فی المتصل و المنقطع جمیعاً. و ایضاً علی تقدیر اشتقاقه من ثنیت عنان الفرس لایلزم ان لایکون حقیقة الاّ فی المتصل لجواز ان یکون حقیقة فی المنقطع ایضاً باعتبار اشتقاقه من اصل آخر کماعرفت . و القائل بالتواطؤ قال العلماء قالوا: الاستثناء متصل و منقطع و مورد القسمة یجب ان یکون مشترکاً بین الاقسام .ورد بان هذا انّما یلزم لو کان التقسیم باعتبار معناه الموضوع له و هو ممنوع لجواز ان یکون التقسیم باعتبار استعماله فیهما بای ّ طریق کان . و هذا کما انّهم قسموا اسم الفاعل الی ما یکون بمعنی الماضی و الحال و الاستقبال مع کونه مجازاً فی الاستقبال بالاتفاق . قالوا و ایضاً الاصل عدم الاشتراک و المجاز فتعین التواطؤ. و رد بانّه لایثبت اللغة بلوازم الماهیة کما اثبتتم ماهیة التواطؤ للاستثناء بان ّ من لوازمها عدم مخالفة الاصل . بل طریق اثباتها النقل . فهذا الکلام یدل ّ علی ان الخلاف فی لفظ الاستثناء. و ظاهر کلام کثیر من المحققین ان ّ الخلاف فی صیغ الاستثناء لا فی لفظه لظهور انّه فیهما مجاز بحسب اللغة (و) حقیقة عرفیة بحسب النحو. هکذا ذکر المحقق التفتازانی فی حاشیة العضدی . فمن قال بالتواطؤ عرفه بما دل علی مخالفته بالا غیر الصفة و اخواتها ای احدی اخواتها نحو سوی و حاشا و خلا و عدا و بید. و انّما قید الا لغیر الصفة لتخرج الاّ التی للصفة. نحو: لو کان فیهما آلهة الاّ اﷲ لفسدتا. (قرآن 22/21). فهی صفة لا استثناء. و فی قوله بالاّ و اخواتها احتراز من سائر انواع التخصیص اعنی الشرط و الصفة و الغایة و بدل البعض و التخصیص بالمستقبل . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
مثال استثنای منقطع در فارسی :
گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید
کو نان گندمین نخورد جز که سنگله .

بوذر (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).


بکشت بی کهی مانی که در تو
نبینم دانه جز کاه و سپاره .

ناصرخسرو.


کاه و سپاره را از دانه استثنا می کند.
از برای قوّت دل گر بخوری بایدم
صندل و مندل نیابم غیر چوب ارس و تاغ .

ابن یمین .


ورجوع به جُز شود.
- استثنا کردن ؛ فروگذار کردن .
- استثنا نکردن ؛ فروگذارنکردن .
- به استثنای ؛ جز. حاشا: به استثنای یک روز؛ کم یک روز.
- امثال :
استثناء قاعده نباشد .
خطاب قرینه ٔ استثناست ؛ یعنی مخاطب از مدلول حکم خارج است .
ترجمه مقاله