ترجمه مقاله

استحثاث

لغت‌نامه دهخدا

استحثاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برافژولیدن بر. (از منتهی الارب ). برانگیختن بر کاری . (حبیش تفلیسی ). حث . (زوزنی ). || در شواهد ذیل از ترجمه ٔ تاریخ یمینی استحثاث بمعنی استخراج و جمعآوری آمده است : ابوعلی نسفی را به استخراج وجوه و استحثاث اموال فراداشت تا دست ظلم و مصادره دراز کرد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 111). ابونصربن الحاجب محمودبدو [ابوالقاسم بن سیمجور] پیوست و هر دو دست بعیث وفساد و استحثاث اموال و مصادرات عمال و تخریب بلاد وتعذیب عباد برآوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 173). ببوشنج رفت و عمال را به استحثاث اموال فراداشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 198). به اسفراین شد [منتصر] و خواست که به جبایت خراج و استحثاث معاملات آن نواحی انتفاعی یابد میسر نشد و امکان توقف نیافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 220). حسن بن نصر را به استحثاث اموال و ترویج ابواب المال به نیشابور فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). بعضی را بنقد ادا کرد و سلطان به استحثاث باقی مسببان قرار داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 336). وزارت به ابوالعباس داد و او به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358).
ترجمه مقاله