ترجمه مقاله

استحداد

لغت‌نامه دهخدا

استحداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تیز کردن ، چنانکه کارد را: استحداد شفره ؛ تیز کردن نشکرده . || بسیار خشمناک گردیدن . (منتهی الارب ).خشم گرفتن بر. بسیار خشمناک شدن . || موی زهار به آهن ستردن . (از منتهی الارب ). عانه بستردن . (زوزنی ). زهار تراشیدن . ستردن موی عانه و جز آن . ازاله ٔ موی و غیر آن از مواضعی که ازاله ٔ آن ضرور است .
ترجمه مقاله