ترجمه مقاله

استحیاء

لغت‌نامه دهخدا

استحیاء. [ اِ ت ِح ْ ] (ع مص ) شرم داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). باک داشتن . حیا داشتن . شرمندگی . خجلت . خجل . شرم . حیا کردن . استحاء. || زندگی خواستن . || زنده گذاشتن . (زوزنی ). استبقاء. زنده داشتن . واگذاشتن . زنده و باقی گذاشتن . (منتهی الارب ): فلما جأهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناءالذین آمنوا معه و استحیوا نسأهم و ما کیدالکافرین الا فی ضلال . (قرآن 25/40).
ترجمه مقاله