ترجمه مقاله

استخبار

لغت‌نامه دهخدا

استخبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خبر پرسیدن از کسی . (منتهی الارب ). خبر خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استطلاع . استعلام . استفسار. استنباء. آگاهی جستن . آگاهی پرسیدن . پرسیدن ازخبر. پرسیدن . اختبار. ابتلاء. || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استخبار؛ نزد اهل عربیت استفهام است که بمعنی طلب فهم میباشد. برخی گفته اند استخبار آن است که امری یا مطلبی قبلاً ذکری از آن رفته باشد ولی مستمع از آن امر یا مطلب چیزی نفهمیده و چون ثانیاً از موضوع آن امر یا مطلب پرسش کند آنرا استفهام گویند و چنانکه ابن فارس در فقه اللغة ذکر کرده و نیز در اتقان در انواع انشاء اشاره به این مطلب کرده و در بعضی کتب دیده شده که استخبار طلب خبر باشد.
ترجمه مقاله