ترجمه مقاله

استخلاف

لغت‌نامه دهخدا

استخلاف . [ اِ ت ِ ](ع مص ) خلیفه کردن کسی را بجای خود. (منتهی الارب ). بجای کسی ایستادن خواستن . ایستیدن خواستن بجای کسی . (تاج المصادر بیهقی ). بیستادن خواستن بجای کسی . (زوزنی ). خلیفه خواستن کسی را. کسی را جانشین خویش کردن . || آب برکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آب برکشیدن برای اهل . (منتهی الارب ). آب کشیدن . (زوزنی ).
ترجمه مقاله