ترجمه مقاله

استخوانک

لغت‌نامه دهخدا

استخوانک . [ اُت ُ خوا / خا ن َ ] (اِ مصغر) استخوان کوچک : شَظی ؛ استخوانک که بزانو یا ببازو و یا بجای باریک از ساق و ذراع ستور پیوسته . مریج ؛ استخوانک سپید اندرون سرون .قمع؛ استخوانکی برآمده در نای گلو. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله