ترجمه مقاله

استدراج

لغت‌نامه دهخدا

استدراج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نزدیک کردن بسوی چیزی بتدریج . قریب گردانیدن کسی را بسوی چیزی بتدریج . (منتهی الارب ). اندک اندک نزدیک آوردن . پایه پایه برآوردن . || فریب دادن کسی را. || گردانیدن و غلطانیدن باد سنگ ریزه ها را بر زمین . (از منتهی الارب ). || استدراج ناقه ؛ در پی بچه ٔ خود رفتن ناقه پس از زائیدن . (منتهی الارب ). || مضطر کردن کسی را تا آنکه بغلطد بزمین . (منتهی الارب ). || مهلت دادن . || اندک اندک در کار آوردن : سلطان بفرمود تا بر سبیل استدراج و استنزال لشکر او پشت فرادادند و آن مدابیر بدان خدعت مغرور گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 324). || کم کم پرسیدن گرفتن و بالا رفتن : سلطان بوقت استنزال امیر اسماعیل از قلعه ٔ غزنه در مجلس انس با او در مباسطت آمد و از مکنون ضمیر او استدراج کرد و از او پرسید... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 213). || استدراج خدای تعالی بنده را؛ فراوان دادن نعمت در وقت معصیت . نعمت دادن او تعالی ببنده پس از صدور خطا از وی و فراموشانیدن توبه و استغفار او را و گرفت کردن او را اندک اندک و هلاک نکردن او را ناگاه و بیک بار. (از منتهی الارب ). اندک اندک نزدیک گردانیدن خدا بنده را بخشم و عقوبت خود. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اندک اندک نزدیک کردن عذاب . ناگاه گرفتن در سختی پس از نعمت . الاستدراج ؛ الدنو الی عذاب اﷲ بالامهال قلیلاً قلیلاً. (تعریفات جرجانی ). الاستدراج ؛ هو ان یکون بعیداً من رحمةاﷲ تعالی و قریباً الی العقاب تدریجاً. (تعریفات جرجانی ). الاستدراج ؛ هو ان یقرب اﷲ العبد الی العذاب و الشدة و البلاء فی یوم الحساب کما حکی عن فرعون لما سأل اﷲ تعالی قبل حاجته للابتلاء بالعذاب و البلاء فی الاَّخرة. (تعریفات جرجانی ) :
هرچه غیر اوست استدراج تست
گرچه تخت و ملکت است و تاج تست .

مولوی .


الاستدراج ؛ هو ان یرفعه الشیطان درجة الی مکان عال ثم یسقط من ذلک المکان حتی یهلک هلاکا. (تعریفات جرجانی ). الاستدراج ؛ ان یجعل اﷲ تعالی العبد مقبول الحاجة وقتاً فوقتاً الی اقصی عمره للابتلاء بالبلاء و العذاب ، و قیل الاهانةبالنظر الی المآل . (تعریفات جرجانی ). || ظهور امری خارق العاده از غیر مؤمن . رجوع به معجزه ، کرامت و ارهاص شود. خرق عادت که از کافر ظاهر شود و خرق عادت ولی را کرامات گویند و نبی را معجزه . (غیاث ). استدراج در شرع امر خارق عادتیست که از کافر یا فاجری موافق دعوی او بروز کند. چنانکه در مجمع البحرین آمده و صاحب شمائل المحمدیّه گوید استدراج خارق عادتیست که از کفّار و اهل اهواء و فاسقان سر زند. و سخن مشهور آنست که امر خارق عادت که از مدعی رسالت واقع شود اگر موافق دعوی و اراده ٔ او باشد معجزه خوانند. و اگر مخالف دعوی و قصد او باشد اهانت نامند. چنانچه از مسیلمه ٔ کذّاب صادر شده بود که وقتی تابعانش گفتند که محمد رسول خدا در چاهی خدوی خود انداخت آبش بجوش آمد تا آنکه تا لب چاه بر آمد، تو نیز آنچنان کن پس او در چاهی خیو افکند و آب فرورفت تا خشک شد.و آنچه از غیر نبی صادر شود پس اگر مقرون بکمال ایمان و تقوی و معرفت و استقامت باشد کرامت گویند. و آنچه از عوام مؤمنان از اهل صلاح وقوع یابد آنرا معونت شمارند. و آنچه از فاسقان و کافران صدور یابد استدراج نامند. کذا فی مدارج النّبوة من الشیخ عبدالحق ّ الدهلوی ّ. و قد سبق فی لفظ الخارق . و عند اهل المعانی هو الکلام المشتمل علی اسماع الحق علی وجه لایورث مزیدغضب المخاطب سواء کان فیه تعریض او لا و یسمی ایضاً المنصف من الکلام . نحو قوله تعالی : و ما لی لااعبد الذی فطرنی . (قرآن 22/36)؛ ای ما لکم ایها الکفرة لاتعبدون الذی خلقکم . بدلیل قوله «و الیه ترجعون »؛ ففیه تعریض لهم بانهم علی الباطل و لم یصرح بذلک لئلایزید غضبهم حیث یرید المتکلم لهم ما یرید لنفسه . کذا فی المطول و حواشیه فی بحث ان و لو، فی باب المسند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرق مابین معجزه و کرامت و استدراج : بدان که چون امری از انسان صادر گردد که خارق عادت باشد، آن خارق عادت یامقرون است با دعوی یعنی ادعای پیغمبری کند یا مدعی امری دیگر باشد و آن خرق عادت را شاهد بر اثبات مدعای خود کند یا غیرمقرون است بدعوی یعنی خرق عادت از ید شخصی ناشی گردد ولی در ظهور آن مدعی بر امری نباشدو آنچه مقرون است با دعوی و جائز دانسته اند که خرق عادت در این صورت بظهور رسد چهار قسم است : اول ادعای الهیت ، دویم ادعای نبوت ، سیم ادعای ولایت ، چهارم ادعای سحر و اما آنکس که دعوی خدائی کند جایز دانسته اندکه از ید او خرق عادت بظهور رسد و از خرق عادت او از ید او ظاهر گردد خلق را تزلزلی در عقیدت پدید نگردد، چه دعوی او خود دلیل بر کذب اوست همچنانکه فرعون دعوی خدائی کردی و از ید او نیز بعضی از خوارق عادات جاری میگردید و همه کس او را مخلوق میدانستند و هیچکس بر خدائی او اعتقاد پیدا نمی کرد و در حق دجال نیزمسطور داشته اند که از وی بعضی خوارق عادات بظهور میرسد و در آن مورد هم افعال و اعمال و خلقت غیرمعتدل و مکروهش دلیل بر کذب و شاهد بر تلبیس اوست . دویم دعوی نبوت است . در این صورت مدعی یا صادق است یا کاذب ،در صورت صدق دعوی جایز است که از وی خوارق عادات بجهت ثبوت نبوت و اطمینان خلایق بر وی از ید او صادر گردد و این مطلب متفق علیه است در نزد آن کسان که بنبوت انبیاء قائل باشند و این قسم خارق عادات را معجزه گویند. یا در دعوی کاذب در صورت کذب جایز نیست که از ید چنین کسی خرق عادت صادر گردد و بر تقدیر که از وی خرق عادتی صادر گشت بجهت آنکه خلق در ضلالت نیفتند وگمراه نشوند واجب است در این مورد حصول معارضه یعنی بر خداوند واجب است تا کذب قول او را ظاهر سازد و بطلان عمل او را واضح نماید. سیم ادعای ولایت است و آن کسان که معتقد به کرامات اولیاء باشند اختلاف کرده اندکه آیا جایز است ادعای کرامت و مقارن شدن با آن دعوی وی یا آنکه جایز نیست . جماعتی خرق عادت را در صورت صدق این دعوی جایز دانسته اند. چهارم کسانی هستند که مدعی سحر و کهانت اند پس از ید آنان نیز ظهور خوارق عادات را جایز دانسته اند، چه دعوی آن جماعت سبب فسادی نخواهد بود از آنکه خود آن عمل بر بطلانش دلیلی واضح است و نیز در صورتی که خود مقرّ و معترف باشند. اما در آن مورد که با دعوی مقرون نباشد خرق عادت را جایز دانسته اند از ید انسانی که ظاهرش بصلاح و تقوی آراسته باشد و این قسم از خرق عادت را جمهور اهل حقیقت کرامت گویند و اگر خرق عادت ظاهر شود از ید اهل عصیان و مردمان خبیث آن را به استدراج تعبیر نمایند ولی این قسم اخیر را جماعتی از معتزله جایز ندانند. (نامه ٔ دانشوران ج 2 صص 696 - 697): و یستدلون [ الفلاسفة] صدق علومهم الالهیة بظهور العلوم الحسابیة و المنطقیة المتقنةالبراهین و یستدرجون ضعفاء العقول و لو کانت علومهم الالهیة متقنةالبراهین لمااختلفوا فیها. (تهافت الفلاسفة). ان من عظیم حیلهم [ ای حیل الفلاسفة ]فی الاستدراج اذا اورد علیهم اشکال قولهم ان ّ العلوم الالهیة غامضة خفیة... (تهافت الفلاسفة).
ترجمه مقاله