ترجمه مقاله

استشراف

لغت‌نامه دهخدا

استشراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دست بر بالای چشم داشتن چنانکه عادت نگریستن است از دور. (منتهی الارب ). دست بر ابرو نهادن تا آفتات بر چشم وی نیفتد. (زوزنی ). دست بر ابرو نهادن نگریستن چیزی را. || چشم برداشتن تا در چیزی نگرد. (منتهی الارب ). || پیش چشم کردن ستور و مال کسی را. || چیز شریف و کامل خواستن . (منتهی الارب ). || دیدن . || نیک نگریستن . چیزی را نیکو مشاهده کردن . || استشراف حق کسی ؛ ستم کردن بر وی . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله