ترجمه مقاله

استصلاح

لغت‌نامه دهخدا

استصلاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیکوئی کردن خواستن . و منه : اربع لاتستصلح فسادها، محاسدة الاکفاء و عداوة القرباء و الرکانة فی الامراء و الفسق فی العلماء. (منتهی الارب ). || نیک شدن . نیک آمدن چیزی . (زوزنی ). || صلح جستن . || صلاح کار جستن . صلاح پرسیدن . (غیاث ). || استصلاح یکی از اصول فقه نزد مالک بن اَنس و اصحاب او باشد، و مثال آن اجازه ایست که صیارفه دارند در تبایع وَرق بورق (دراهم مَضروبة) و عین بعین با زیادة و نقصان در صورتی که نوع این معامله بر غیر صیارفه ممنوع است و این برای آن مجاز است که صلاح عامه در آن است . (مفاتیح العلوم ).
ترجمه مقاله