استصماغ
لغتنامه دهخدا
استصماغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخستن درخت صاب را تا از آن شیره ٔ تلخ بیرون آید مانند صبر. (منتهی الارب ). درخستن درخت شیره دار تا شیره از آن برآید. صمغ از درخت بیرون آوردن . || صمغ از کسی خواستن . (منتهی الارب ). || قرحه شدن به بدن کسی . (منتهی الارب ). قرحه به بدن درآمدن .