ترجمه مقاله

استفانوس

لغت‌نامه دهخدا

استفانوس . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از خدمه ٔ اسکندر که خوش آواز و مضحک و کریه المنظر بود. روزی آتنوفان خادم دیگر اسکندر به اسکندر گفت : بدن این حیوان (استفانوس ) را به نفت بیالائیم ، اگر مشتعل شد و نتوانستیم آنرا خاموش کنیم ، معلوم خواهد شد که اثرات نفت حیرت انگیز است و چیزی در مقابل آن مقاومت نمی کند. جوان راضی شد که چنین کنند و همین که نفت را آتش زدند مشتعل گشت و جوان آتش گرفت . اسکندر از مشاهده ٔ این قضیه متوحش گردید و اگرچه چند تن که با ظرفی پر از آب نزدیک بودند به خاموش کردن نفت پرداختند با زحمت بسیار توانستند آن را فرونشانند لیکن او در تمام عمر مریض ماند. (ایران باستان ص 1399).
ترجمه مقاله