ترجمه مقاله

استقادة

لغت‌نامه دهخدا

استقادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) منقاد شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).زمام اختیار بدست کسی دادن . گردن نهادن : استقاد لی ؛زمام اختیار بدستم داد. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || قصاص بستدن . (زوزنی ). قصاص خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). انتقام . کین کشی : استقدت الحاکم ؛ کشنده را کشتن فرمودن خواستم از او. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله