ترجمه مقاله

استنقاع

لغت‌نامه دهخدا

استنقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرودآمدن در غدیر و غسل کردن مانند کسی که خنک شدن خواهد. (از منتهی الارب ). استنقع فی الغدیر؛ اذا نزل فیه و اغتسل کأنه ثبت فیه لیتبرّد. (تاج العروس ). || فراهم آمدن آب باستادن در جای . (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن و ایستادن ، چنانکه آب در غدیر: استنقع الماء فی الغدیر. (منتهی الارب ). استادن آب در جای . (تاج المصادر بیهقی ). || گردیدن رنگ . برگردیدن گونه ٔ کسی : اُستنقع لونه (مجهولاً). (منتهی الارب ). || در آب تر نهادن چیزی را اُستنقع الشی ٔ فی الماء (مجهولاً). (منتهی الارب ). || بلند شدن آواز درفریاد. (منتهی الارب ). بانگ برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). || زرد و متغیر شدن آب . || بیرون آمدن روح ، یا بدهان رسیدن آن . (منتهی الارب ). || نقوع گرفتن ، یعنی بعض از میوه ٔ خشک را در آب تر کرده از دست مالیده آب آن گرفتن . (غیاث ).
ترجمه مقاله