ترجمه مقاله

استیجار

لغت‌نامه دهخدا

استیجار. [ اِ ] (ع مص ) استئجار. به مزد گرفتن مزدور را. بمزد فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به مزدوری گرفتن . به مزد خواستن کسی را: استأجرته ؛ به مزد خواستم او را. || اجاره کردن . || اجاره داری . و استجاره به جای استیجار غلط است .
ترجمه مقاله