ترجمه مقاله

اسدا

لغت‌نامه دهخدا

اسدا. [ اَ س َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) کردستانی . یکی از سران آزادی خواهان .از مردم سنندج . او در صغر سن مقدمات علوم را در موطن خویش آموخت و سپس با پدر خود به اسلامبول رفت و در مدارس آنجا بتکمیل معلومات خویش پرداخت و از آن پس با پدر خود به ایران آمد و در مدرسه ٔ دارالفنون تحصیلات خود را ادامه داد. هوش و ذکاوتی خارق العاده داشت . زبان فرانسه را کتباً و شفاهاً بدانگونه ماهر بود که هیچ فرانسوی او را ایرانی نمیشمرد. و زبان انگلیسی را پیش خود آموخت . در نهضت آزادی خواهی او در کردستان با قوای دولتی مقاومتی سخت کرد و با اینکه از امر توپ اطلاعی نداشت با توپی کهنه که بدست آزادی خواهان افتاده بود قوای دولت را شخصاً منهزم ساخت و در حین همین عمل گلوله ای بر بازوی او اصابت کرد و او بی بستن زخم خود بر پشت توپ چندین ساعت پایداری کرد. در دوره ٔ دوم تقنینیه از کردستان وکیل شد و یکی از لیدرهای فرقه ٔ اجتماعیون اعتدالیون بود. در آن وقت که مجاهدین دموکرات دست بیک سلسله ترور و آدم کشی زدند، وی در دو نطق معروف خویش که در صورت جلسات مجلس شورای ملی مضبوط است با بیانی سخت شیوا و دلنشین هر دو فرقه رابه جلوگیری از این هرج و مرج دعوت کرد و آن بیانات در مجلس بطوری مؤثر شد که غالب وکلای هر دو حزب گریستند لکن حزب دموکرات از این معنی سؤاستفاده کرده و ننگین ترین عملی را که در تاریخ آزادی ایران هست مرتکب شدند یعنی چهارصد نفر آذربایجانی را که بیش از دو سال در جنگ آزادی تبریز با قیادت ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی فداکاری کرده بودند و مجلس شوری آنان را بتهران دعوت کرده بود در باغی محصور کرده و قریب صد تن از ایشان را بکشتند و گلوله ای بپای ستارخان آمد که تا آخر عمر اثر آن بر جای بود و لنگان میرفت در حالی که خواهش این فداکاران تنها این بود که تفنگ های خود را بدهند و بهر یک هشت تومان برای مراجعت بوطن خود داده شود. وفات وی در 1327 هَ .ش . بود.
ترجمه مقاله