ترجمه مقاله

اسعد

لغت‌نامه دهخدا

اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن علی بن محمدبن عتبی . مکنی به ابی ابراهیم . وی از فرزندان عتبةبن غزوان است . و بنا بگفته ٔ سمعانی ، در المذیل ، نواده ٔ ابونصر محمدبن عبدالجبار عتبی است . اما چنانکه گذشت ، نام عبدالجبار در نسب او نیست و شایدبود که او پسر دختر ابونصر باشد. سمعانی گوید: بخط پدرم خواندم که بنا بگفته ٔ ابوالحسن بیهقی ، در وشاح الدمیة، مولد اسعدبن مسعود سنه ٔ 404 هَ .ق . است . اوراست : کتاب درة التاج و کتاب تاج الرسائل . وی در دواوین محمودی و سلجوقی سمت کتابت داشت و تا آخر روزگار نظام الملک بزیست و در حق امام علی فنجکردی گوید:
یا اوحد البلغاء و الادباء
یا سید الفضلاء و العلماء
یا من کأن عطارداً فی قلبه
یملی علیه حقائق الاشیاء.
ابوسعد ذکر او آرد و یاقوت گوید: من از خط ابوسعد نقل کردم ، که پس از ذکر نسب او گوید: اسعد از مردم نیشابور است و در مدرسه ٔ بیهقی سکنی داشت . او از اولاد منغمین (؟) و مردی شاعر و کاتب است . در جوانی متقلد کارهای دیوانی بود و بهمراهی عمید خراسان سفرها کرد و مصاحب بزرگان گردید و پستی و بلندی روزگار دید و عاقبت توبه کرد و از کارهای دیوانی برکنار شد و ملازمت خانه و کنج قناعت و آسودگی آنرا بر کارهای دنیاوی برگزید. و او را در جامع منیعی مجلس املاء منعقد گردید ومدتها بدانجا املا کرد و محدثین و ائمه در مجلس او حاضر میشدند. اسعد ببغداد آمد و از ابومنصور عبداﷲبن سعیدبن مهدی کاتب خوافی حدیث شنید و در نیشابور و مرو و دیگر جایها. و نیز از جد خود ابونصر عتبی ، سماع دارد و جماعتی از او، روایت کرده اند و نیز گوید که بخط ابوجعفر محمدبن علی حافظ همدانی خواندم که : اسعدبن مسعود عتبی شیخی است عالم و ثقتی است دین دار و ابوصالح مؤذن حافظ او را ثنا گفته است . و در جای دیگر در باب او چنین آرد: اسعد عتبی زهد برگزید و از صلحاء بود.
سمعانی گوید: ابوالبرکات فراوی بنقل از اسعدبن مسعود و او بنقل از عبدالقاهربن طاهر تمیمی ما را حکایت کرد که شیخی فاضل مرا گفت : به مسجد جامع بصره درآمدم ، پیری خوش سیما آنجا دیدم او را سلام کردم و گفتم چنین دریافتم که تو شاعری . گفت آری . گفتم از گفته ٔ خود مرا چیزی انشاد کن که یادبودی باشد، گفت بنویس :
قالوا تغیر شعره عن حاله
و الهم یشغلنی عن الاشعار
اما الهجاء فمنه شی ٔ زاخر
و المدح قل لقلة الاحرار.
سمعانی گوید: ابوالحسین احمدبن محمد سمنانی مصری این اشعار ابوابراهیم اسعد عتبی را، به انشاد از خود او، مرا انشاد کرد:
قد کنت فیما مر من ازمانی
متوانیاً لتقاصر الاحسان
و رأیت خلاّنی و اهل مودتی
متوفرین معاً علی الاخوان
فتغیروا لما رأونی تائباً
و عن التصرف قد صرفت عنانی
دعهم و عادتهم فلم ار مثلهم
الا مجرة صورة الانسان
و اغسل یدیک من الزمان و اهله
بالطین و الصابون و الاشنان .
(معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 صص 242 - 244).
ترجمه مقاله