ترجمه مقاله

اسل

لغت‌نامه دهخدا

اسل . [ اَ س َ ] (ع اِ) نیزه . || تیر. || خار خرمابن . || هرچه تیز باشد از شمشیر و کارد و مانند آن . || نباتی بسیارشاخ که در آب ایستاده روید و از آن بوریا سازند. دوخ . (منتهی الارب ). نی باشد که با آن حصیر و غربال کنند. || اسل بفتح اول و ثانی بلغت عربی اسم نباتیست که از آن حصیر میبافند و در کنار آبها و زمین آبدار میروید و نر و ماده میباشد، نررا کولان نامند. و دانه ٔ او سیاه مایل باستداره و بزرگ تر از تخم ماده و گیاه او خشن و سطبرتر از ماده و هر دو را مزاج مرکب از برودت غالب و حرارت قلیل و محلل ورمها و ضماد او جهت استسقا و مالیخولیا و خاکستربیخ او قاطع نزف الدّم جمیع اعضا و محلل خنازیر و جهت حکه نافع و ثمره ٔ ریزه ٔ او بقدر سه درهم با شراب جهت اسهال و نزف الدّم و با قوّه ٔ مدرّه و ضماد برگهای تازه ٔ متصل به بیخ او جهت گزیدن هوام و رتیلا نافع وثمر نوع غلیظ او بغایت منوم و تا پنج درهم او مورث سبات و مصلحش کلنگبین عسلی و فلافلی و حصیر دقیق او که ماده است جهت ابدان قویه و مستسقی و غلیظ او جهت ابدان یابسه مفید است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع بتذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1ص 44 و رجوع به نمص (ضرب من الاسل ) شود. دیس . سمار . کولان . سخونوس الاَّجامی . و نوعی از آن را اُقسی خونس و نوع دیگر را اولوسخونس نامند.
ترجمه مقاله