ترجمه مقاله

اسماعیل

لغت‌نامه دهخدا

اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن اسماعیل بن حمّادبن زیدبن درهم مکنی به ابواسحاق ازدی جهضمی . مولای آل جریربن حازم . از مردم بصره . خطیب گوید: مولد وی سال 200 و وفات بسال 282 هَ . ق . بمرگ فجاءة بود. تنوخی گوید: ابوالفرج اصفهانی مرا حدیث کرد که قاضی اسماعیل (جامه ٔ) سیاه خویش بپوشید تا برای حکم به جامع رود و موزه بپای کرد و میخواست که موزه ٔ دیگر بپوشد که درگذشت . وی بر دو جانب بغداد قاضی بود، و از محمدبن عبداﷲ انصاری و مسدّدبن مسرهد و علی بن مدینی وجز آنان سماع دارد و از او موسی بن هارون حافظ و عبداﷲبن احمدبن حنبل و یحیی بن صاعد و بسیاری دیگر روایت کنند. اسماعیل فاضل و عالم و متقن و فقیه بر مذهب مالک بن انس بود و مذهب مالک را شرح و تلخیص کرد و بر آن احتجاج آورد و مسند را تصنیف کرد و در علوم قرآن کتبی متعدد نوشت و کتاب حدیث مالک و کتاب یحیی بن سعیدبن سعید انصاری و کتاب ایوب سختیانی را گرد آورد، و در بغداد قدیم وطن گرفت ، و بقضای آنجا منصوب شد و تا هنگام مرگ بر این شغل ببود. خطیب از طلحةبن محمدبن جعفر الشاهد آرد که : اسماعیل بن اسحاق در بصره پرورش یافت و فقه مذهب مالک را از احمدبن معدل فراگرفت ودر این مذهب تقدم یافت چندانکه در آن علم گردید و وی از مذهب مالک و فضل آنقدر منتشر کرد که هیچگاه در عراق مانند آن نبود و در احتجاج بر مذهب مالک و شرح آن چنان تصنیف کرد که پیروان این مذهب را مثالی گشت که بدان اقتدا کنند، و راهی که آنرا بپیمایند. سپس علم قرآن را بدین جمله افزود و کتابهایی در این علم تصنیف کرد که از بسیاری کتب که در این باب نوشته اند تجاوز کند، از آنجمله است کتابی در احکام قرآن که هیچکس از اصحاب وی در مانند آن بر او سبقت نگرفته و کتابی در قراآت که جلیل القدر و عظیم الخطر است . و کتابی در معنی قرآن دارد که ابوالعباس مبرد یگانه ٔ زمان و کسی که علم نحو و لغت در آن اوان بدو منتهی گشت بتفضیل وی در این دو کتاب گواهی می دهد و گوید ابوبکربن مجاهد را دیدم که این دو کتاب را وصف میکرد و بسیار از وی شنیدم که می گفت از ابوالعباس بن مبرد شنیدم که قاضی اسماعیل در تصریف از من داناتر است . اسماعیل چندان بزیست که در علو اسناد یگانه ٔ زمان خویش گشت ، چه مولد او بسال 199 هَ . ق . است و مردمان از حدیث حسن چندان از وی نقل کردند که هیچکس از عده ٔ بسیار آن مقدار حمل نکرده است (؟؟) و مردمان بسوی او میشدند و هر کس از علم وی چندان اقتباس میکرد که دیگری در آن شرکت نداشت . بعضی ازو حدیث فرامیگرفتند و برخی علم قرآن و قراآت و فقه و جز آن . اما استواری وی در قضاء و حسن مذهب او در آن و آسانی امر در آنچه که تمیز وی بر دیگران دشوار بود چندان مشهور است که بی نیاز از ذکر باشد. قاضی در بیشتراوقات خویش و پس از فراغت از کار خصمان به علم اشتغال میورزید، چه وی به کاتب خویش ابوعمر محمدبن یوسف اعتماد کرده بود و او بیشتر کارهای اسماعیل را متکفل میگشت و به کارهای وی ازملاقات سلطان و جز آن میپرداخت و قاضی بر حدیث و علم اقبال میکرد. ابوالعباس محمدبن یعقوب اصم گوید: اسماعیل بن اسحاق پنجاه واند سال شغل قضا داشت جز دو سال که از آن شغل معزول گشت . و خطیب گوید در این گفتار تسامحی است ، چه ولایت اسماعیل بر قضاء از آغاز تا پایان به پنجاه سال نرسید و آغاز ولایت او در خلافت متوکل بود. چون سواربن عبداﷲبن سواربن عبداﷲ بمرد متوکل جعفربن عبدالواحد هاشمی قاضی القضات را که در سرمن رأی بود فرمود تا اسماعیل را بر قضاء جانب شرقی بغداد بگمارد (246 هَ . ق .) و کسی او را معزول نساخت ، جز مهتدی که بر برادر وی حمدبن اسحاق خشم آورد و او را تازیانه بزد و اسماعیل معزول گشت و چون مهتدی بمرد و معتمد به خلافت نشست او را به قضاوت بازگردانید. و پیوسته بر قضاوت دو جانب بغداد بود تا بمرد و اسماعیل قاضی القضاتی نیافت چه قاضی القضات حسن بن ابی الشوارب بودو این هنگام در سامرا میزیست . و خطیب حدیث کند که مبرد گفت چون مادر قاضی اسماعیل بمرد در چهره ٔ وی علامتی دیدم که بر پوشاندن آن قادر نبود و همه او را تعزیت میگفتند و او آرام نمیگشت ، من وی را سلام دادم ، آنگاه این اشعار بخواندم :
لعمری لئن غال ریب الزما-
ن فساءَ لقد غال نفساً حبیبه
ولکن علمی بما فی الثوا-
ب عندالمصیبة ینسی المصیبه .
پس گفتار من اندک اندک دریافت ، و بپسندید و دوات و کاغذ خواست وآنرا بنوشت ، آنگاه خاطر وی خرسند گشت و آن اندوه و جزع از وی برفت .
ابراهیم بن حماد گوید عموی من اسماعیل قاضی مرا انشاد کرد:
همم الموت عالیات فمن ثمَ
َم تخطی الی لباب اللباب
و لهذا قیل الفراق اخوالمو-
ت لاقدامه علی الاحباب .
و هم او گوید: عبدون بن صاعد وزیرکه نصرانی بود بر قاضی اسماعیل درآمد قاضی برخاست واو را ترحیب گفت و دریافت که حاضران کار او را ناخوش داشتند، چون وزیر برفت اسماعیل آنانرا گفت من انکار شما بر کار خویش بدانستم ولی خدا گوید: لاینهاکم اﷲعن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم . و این مرد حاجت مسلمانان روا میکند و سفیر میان ما و خلیفه ٔ ماست و این رفتار من نیکو کاری بود، آنگاه حاضران خاموش شدند. و بخط ابوسعد که به اسناد آنرا به ابوالعباس بن هادی رساند دیدم که گوید در خانه ٔ اسماعیل بن اسحاق قاضی بودم و او برای نماز عصر بیرون شد و دست من در دست وی بود، و ابن بری که غلامی جمیل بود بگذشت و قاضی بر او نگریست و شعر ابراهیم بن مهدی بخواند:
لولا الحیاء و اننی مشهور
و العیب یعلق بالکبیر کبیر
لحللت منزلها التی تحتله
و لکان منزلها هو المهجور.
و بمسجدی که بر درخانه ٔ او بود برفت و تکبیر، آنگاه اذان گفت . ابوحیان این حکایت آورده و بر آن چنین افزوده است که او راگفتند اذان را با شعر خواندن آغاز کردی ! گفت مرا بگذارید، بخدا سوگند اگر آنچه را من دیدم امیرالمؤمنین میدید وی را از تدبیر ملک خویش بازمیداشت . گفتند چیزی دیگر درباره ٔ او گفتی ؟ گفت بلی هنگامی که در محراب بودم ابیاتی ، بی اراده بخاطرم گذشت و هنوز خواندن حمد را بپایان نرسانده بودم که از آن فراغت جستم و ابیات این است :
الحاظه ترجمان منطقه
و وجهه نزهة لعاشقه
هذبه الظرف و الکمال فما
یمرعیب علی طرائقه
قد کثرت قالةالعباد فما
تسمع الا سبحان خالقه .
و در کتاب قضات ابن سمکه آمده که چون اسماعیل بن اسحاق درگذشت ، سه روز بغداد بدون قاضی ماند تا ناله ٔ مردمان برخاست و قصه به معتضد برداشتند، آن گاه عبیداﷲبن سلیمان سه تن قاضی برگزید، اباحازم و علی بن ابی الشوارب و یوسف که پسر عم اسماعیل بن اسحاق بود، و ابوحازم را بر کرخ گمارد و ابن ابی الشوارب را بر مدینةالمنصور و یوسف را بر جانب شرقی .
و گوید (مردی ) ثقه مرا خبر دادکه اسماعیل بر موفق درآمد. وی او را گفت در نبید چه گویی ؟ گفت : امیرا! اگر کسی بامداد کند و در سر او چیزی از نبید بماند او را چه میگویند؟ گفت : گویند مخمور است . اسماعیل گفت پس نبید مانند اسم آن میباشد. ومحسن حدیث کرد که از پدرم شنیدم و او از ابی عمر قاضی حکایت می کرد، که قاضی اسماعیل رقعه ای در حوائج مردم بر عبیداﷲبن سلیمان وزیر معتضد عرضه کرد و عریضه ٔ دیگر داد و گفت اگر وزیر را ممکن باشد توقیع کند، و دیگری بداد و چیزی بدینگونه بگفت ، عبیداﷲ وی را گفت ای ابااسحاق چند گوئی : «اگر ممکن بشود و اگر روا باشد و اگر آسان بود». هرکه تو را گفت کسی در اینجا بنشیند امری از امور زمین بر او دشوار است دروغ گفته همه رقعه های خود در جایی بگذار. پس اسماعیل همه ٔ آن رقعه ها از آستین بیرون کرد و پیش روی وزیر ریخت و وی در آن مجلس شصت رقعه توقیع کرد رحمه اﷲ. فما اصدق ما کانت رغبته الی اﷲ عز و جل . (معجم الادباء ج 2 صص 257-261). و رجوع به اعلام زرکلی در کلمه ٔ جهضمی شود.
ابن الندیم گوید: او فقیهی بمذهب مالکی است . وی فقه مالک بن انس را بسط و نشر داد و در آن کتب تصنیف کرد. وفات او بسال 282 هَ . ق . بود. کتاب احکام القرآن و کتاب احوال القیامة و کتاب حجاج القرآن (؟) و کتاب شواهدالموطاء.کتاب المغازی و کتاب الرّد علی محمدبن الحسن از اوست - انتهی . و نیز او راست : فضل الصلاة علی النبی و مسندالقراآت . (کشف الظنون ).
حاجی خلیفه گوید: قاضی اسماعیل بن اسحاق مالکی صاحب قالون ، کتابی در قراآت نوشته و با قراء سبعه بیست امام ذکر میکند. وفات وی بسال 282 است . (کشف الظنون چ 1 ج 2 ص 294). ابن الندیم در ذکر فتح بن خاقان آورده است که : «ابوحفان گوید: ندیده و نشنیده ام کسی در دوستی کتاب و علم بپایه ٔ جاحظ و فتح بن خاقان و اسماعیل بن اسحاق قاضی رسیده باشد». (فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار ج 2 ص 78). و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 220 و کتاب المصاحف ص 86 و183 شود. او راست جزئی در حدیث که از حدیث ایوب سختیانی گرد کرده است . (کشف الظنون ). و رجوع به اخبار الراضی باﷲ من کتاب الاوراق چ مصر ص 61 شود.
ترجمه مقاله