ترجمه مقاله

اسمال

لغت‌نامه دهخدا

اسمال . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . کهن شدن . (یادداشت مؤلف ). || صلح دادن میان دو کس . اصلاح کردن کار مردم : اسمل بینهم اسمالاً؛ صلح کرد میان ایشان .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (ازآنندراج ). || پاک کردن حوض از گل و لای .
ترجمه مقاله