ترجمه مقاله

اسکندرخان

لغت‌نامه دهخدا

اسکندرخان . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن احمدشاه درانی . احمدشاه وی را ولیعهد خود مقرر کرد و برادران دیگر را بخدمت او مأمور و جهانخان را با سی هزار کس لشکر با ولیعهد بسمت پنجاب مأمور کرد و خود از قندهار کوچیده در سه منزلی قندهار که محل سکنای ایلات افغان و خوش آب و هوا بود نزول و آزار او زیاد شدت کرده در اواخر ماه جمیدی الثانی سنه ٔ 1185 هَ . ق . دنیای فانی راوداع کرده بسرای آخرت شتافت ... از جانب تیمورشاه فرمانی بجهانخان که در پیشاور در خدمت اسکندرشاه بود به این مضمون مسطور و مرقوم گردید که برادر کامکار و ولیعهد نامدار اسکندرشاه را برداشته زود خود را بحضور رسانند و شقه ٔ [ظ: نوشته ٔ] علیحده ای هم به اسکندرشاه مبنی بر طلب ، نوشته ارسال داشت . جهان خان بمضمون فرمان اطاعت کرده با اسکندرشاه از پیشاور برآمده واردکابل شد و پرویز ولد اصغر احمدشاه را که در آنجا بود همراه گرفته روانه ٔ خدمت تیمورشاه و در قندهار برکاب تیموری رسیده ، شاه موصوف برادران را احترام و جهان خان و سرداران را بقدر مرتبه نوازش کرد. بعد از فراغ از مقدمات از قندهار کوچیده روانه ٔ کابل شد و در ورود به آنجا سرانجام احمدشاهی آنچه بود به حیطه ٔ ضبط درآورده ... با برادران بدستور ایام پدر بنابر سلوک گذاشته همگی را در حرم سرای جا داده بوقت اکل طعام همه برادران را نزد خود طلبیده اسکندرشاه را با خود وسلیمان شاه و پرویز را با یکدیگر در اکل شریک و دیگران را بدستور سابق با ولدان لقمان خان که از عهد احمدشاه در حرمسرا میبودند ردیف کرده و هنگام سواری بدستور پادشاهان خود در پیش و اسکندر که ولیعهد بود از عقب و سلیمان و سایر برادران بعد از اسکندر میرفتند. (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 114، 117 و 118).
ترجمه مقاله