ترجمه مقاله

اس

لغت‌نامه دهخدا

اس . [ اُس س ] (ع اِ) بنیاد.(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). شالُده . شالوده . پی . بن . بنیان . ج ، اِساس . بنوره . (زمخشری ). اصل چیزی . اصل بناء. اَساس . آساس : اُس اساس . || اول : اُس دهر. || همیشگی . (منتهی الارب ). || اوّل زمانه . ازل : کان ذلک علی اُس ّالدهر؛ بود آن بر همیشگی زمانه و اول آن . || باقی خاکستر در آتش دان . (منتهی الارب ). باقی خاکستر در میان دیگ پایه . (مهذب الاسماء). || دل انسان ، از این رو که گویند او، اوّل از همه ٔ اعضا متکون شود. (ازمنتهی الارب ). || نشان . (منتهی الارب ). علامت راه از اثر قدم یا پشک اغنام و جز آن : خذ اس الطریق ؛ و این وقتی گویند که راه شناخته شود بنشان پای راه رفتگان یا پشک جانوران روندگان . (منتهی الارب ). || کلمه ایست که برای افسون و نرم و منقاد کردن مار گویند. || تباه کردن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله