ترجمه مقاله

اشجع

لغت‌نامه دهخدا

اشجع. [ اَ ج َ ] (اِخ ) یکی از بطون غطفان اشجع است و ایشان را بنی اشجعبن ریث بن غطفان نیز خوانند. ابن خلدون در کتاب العبر آرد: ایشان از اعراب مدینه ٔ نبوی بشمار میرفتند و بزرگ آنان معقل بن سنان صحابی بود. و در نجد از آن گروه بجز بقایائی در گرداگرد مدینه باقی نمانده است و حی (تیره ٔ) بزرگی از آن در مغرب اقصی بسر میبرد که با عرب معقل در جهات و اطراف سجلماسه در حالت تحرک و بادیه نشینی زندگی میکنند. و دارای جمعیت و شهرت میباشند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 344). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و ص 226 فهرست ابن الندیم و اشجعبن ریث شود. و صاحب حبیب السیر آرد: طایفه ای از عرب بودند که مقتدای ایشان مرةبن طریف در سال پنجم هجرت به قریش پیوست و به هوی خواهی ابوسفیان برخاست . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 359 شود. و هم صاحب حبیب السیر در ص 437 ذیل عنوان : «ذکر عنوان سید کائنات بر صدقات » آرد که : در زمان حضرت رسالت مآب ... مسعودبن رجیل اشجعی بر صدقات قوم اشجع عامل بود. و رجوع به اشجعی شود.
ترجمه مقاله