ترجمه مقاله

اشخم

لغت‌نامه دهخدا

اشخم . [ اَ خ َ ] (ع ص ) روض اشخم ؛ مرغزار بی گیاه . || شعر اشخم ؛ موی سپید. || حمار اشخم ؛ خر دیزه رنگ و آن نیک سیاه بودن روی و پتفوز آن است نسبت به رنگ سایر بدن وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عام اشخم ؛سال بی بارندگی و بی گیاه . || اشخم الرأس ؛ الذی علا بیاض رأسه سواده . (از ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله