ترجمه مقاله

اشعال

لغت‌نامه دهخدا

اشعال .[ اِ ] (ع مص ) اشعلت النار فاشتعلت ؛ افروختم آتش راپس برافروخته شد. (منتهی الارب ). || اشعل ابله بالقطران ؛ درگرفت شتران خود را بقطران . (منتهی الارب )؛ کثَّره علیها. (اقرب الموارد). || پراکنده کردن اسبان را در غارت و جز آن . (منتهی الارب ). اشعل الخیل فی الغارة؛ بثها. (اقرب الموارد). || اشعل الابل ؛ فرّقها. (اقرب الموارد). || نیک سیراب کردن . (منتهی الارب ). اشعل السقی ؛ اکثر الماء. (اقرب الموارد). || آب چکیدن ازمشک و جز آن از هر جای . (منتهی الارب ). اشعلت القربةاو المزادة؛ سال ماؤها متفرقاً. (اقرب الموارد). || جای جای خون برآمدن از زخم نیزه . (منتهی الارب ). اشعلت الطعنة؛ خرج دمها متفرقاً. (اقرب الموارد). || بسیار روان شدن اشک از چشم . (منتهی الارب ). اشعلت العین ؛ کثر دمعها. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله