ترجمه مقاله

اشنودن

لغت‌نامه دهخدا

اشنودن . [ اِ دَ / اُ دَ ] (مص ) شنودن . شنیدن . (از برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (شعوری ) (فرهنگ نظام ). گوش کردن . پذیرفتن . فرمان بردن . اطاعت کردن :
گفتار تو بار است و کار برگست
که اشنود چنین بار و برگ زیبا؟

ناصرخسرو.


پروانه چو ذوق سوختن یافت
نبود بشعاع شمع خشنود
این حال عجب اگر نماید
بشنو ز من ار توانی اشنود.
شیخ فریدالدین عراقی (از جهانگیری ) (از آنندراج ) (از فرهنگ نظام ).
|| درک کردن بوسیله ٔ حس شامّه . استشمام کردن . بوییدن :
لیک آنرا که اشنود صاحب مشام
بر خر سرگین پرست آن شد حرام .
مولوی (مثنوی چ رمضانی دفتر 5 ص 294 بیت 2).
ترجمه مقاله