ترجمه مقاله

اشهبی

لغت‌نامه دهخدا

اشهبی . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابوالمکارم محمدبن عمربن امیرجه بن ابی القاسم بن ابی سهل بن ابی سعید میاد اشهبی . نزیل بلخ بود و به فضل و محفوظات شهرت داشت . ببلاد هند سفر کرد و نواحی و مرزهای خراسان را پیمود. بسیار حدیث سماع کرد و بسفرهای دریایی نیز همت گماشت . مردی ظریف گفتار و ظریف کردار بود. علت اشتهاروی بدین نسبت این بود که شبی با گروهی از جوانان درخانه ٔ سید شرف الدین بلخی علوی به بذله پردازی و ظرافت گویی پرداخت و یکی از سرگرمیهای اهل آن محفل این بود که کلمه های مشکلی ترتیب میدادند و هر یک از حضار باید آنها را بیدرنگ و بی غلط میخواندند و هرکس درنگ میکرد یا زبانش میگرفت یا غلط میکرد غرامتی میپرداخت ،ازجمله ٔ الفاظی که وی طرح کرد اینها بود: اسب اشهب دراه [ظ: در راه ] نخشب . و از آن شب وی را به کلمه ٔ اشهبی ملقب کردند و بدان شهرت یافت . اشهبی از این اشخاص سماع کرد: در هرات از ابوعبداﷲ محمدبن علی بن محمدعبری و ابوعطا عبدالاعلی بن عبدالواحد و در نیشابور از ابوتراب عبدالباقی بن یوسف مراعی (کذا) و ابوالحسن مبارک بن عبیداﷲبن محمد واسطی و در بلخ از ابوالقاسم احمدبن محمدبن جلیل و ابواسحاق ابراهیم بن ابی نصر محمدبن ابراهیم تاجر و طبقه ٔ ایشان ... وی در سال 466 هَ. ق . در بلخ متولد شد و در شوال سال 532 درگذشت و در مقبره ٔ باب نوبهار مدفون شد. (از انساب سمعانی ).
ترجمه مقاله