ترجمه مقاله

اشهب

لغت‌نامه دهخدا

اشهب .[ اَ هََ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز. (140 - 204 هَ . ق .) از مردم مصر بود و از مالک روایت کرد. (از فهرست ابن الندیم ). و سیوطی کنیه ٔ وی را ابوعمرو آورده است و گوید: اشهب بن عبدالعزیز عامری فقیه دیار مصر بود وبا مالک مصاحبت داشت و پس از ابن قاسم ریاست در مصربدو رسید، شافعی گفته است : اگر در اشهب سبکسری نمیبود توان گفت که مصر فقیه تر از وی بخود ندیده است . و محمدبن عبداﷲبن عبدالحکم اشهب را بر ابن قاسم برتری میداد و ابن عبدالبر گفت : فقیهی نیک نظر و نیکرای بود... برخی گفته اند نام او مسکین و لقب وی اشهب بود. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 134). و زرکلی نام و نسب او را چنین آورده است : ابوعمرو اشهب بن عبدالعزیزبن داود قیسی عامری جعدی . رجوع به اعلام زرکلی ج 2 ص 120 و تهذیب التهذیب ج 1 ص 359 و وفیات الاعیان و تاریخ الخلفا ص 221 و حلل السندسیة ج 2 ص 32 شود.
ترجمه مقاله