ترجمه مقاله

اشهل

لغت‌نامه دهخدا

اشهل . [ اَ هََ ] (ع ص ) رجل اشهل ؛ مرد میش چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد میش چشم یعنی سیاهی چشم او بکبودی آمیخته باشد. (آنندراج ). آنکه کبودی بسیاهی چشم او درآمیزد. (از المنجد). میش چشم . مؤنث : شَهْلاء. (مهذب الاسماء). میش چشم . (مجمل اللغة) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ) (بحر الجواهر) (دستوراللغة ادیب نطنزی ) (غیاث ) (نصاب ). میشی . آنکه رنگ چشم او میان سیاهی و کبودی باشد. (از بحر الجواهر). || آنکه در سیاهی چشم او سرخی باشد. (از بحر الجواهر). سیاه زردی مایل . (غیاث ). || سیاه چشم . (لغت خطی ). ج ، شُهْل . (اقرب الموارد). || (اِ) نامی از نامهای مردان عرب . (از منتهی الارب ). || (اِخ ) بتی است و منه بنوعبدالاشهل که بطنی است از عرب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از بتهایی است که اعراب در عصر جاهلیت آنرا می پرستیدند و بویژه قبیله ٔ عبدالاشهل از معتقدان صمیمی آن بودند. (قاموس الاعلام ). و رجوع به بت شود.
ترجمه مقاله