ترجمه مقاله

اشواء

لغت‌نامه دهخدا

اشواء. [ اِش ْ ] (ع مص ) دادن گوشت به کسان تا بریان سازند. || اشواء قوم را؛ بریان خورانیدن آنان را. (منتهی الارب ). اطعام قوم بگوشت بریان . (از المنجد). || اشواء قمح ؛ وقت مالیدن رسیدن گندم و صالح بریان کردن شدن آن . (منتهی الارب ). اشواءزرع ؛ رسیدن کشت (چنانکه مثلاً دانه ٔ گندم از پوست بوسیله ٔ مالیدن با دست جدا شود) و برای بریان کردن شایسته گردیدن . (از المنجد). || ما اعیاه و ما اشواه ؛ از اتباع است و کذا ما اعیاه و ما اشیاه ؛ یعنی چه عاجز است این . (منتهی الارب ). || اشواء سَعَف ؛ زرد شدن شاخ خرمابن بعلت خشک شدن . و منه : ما اعیاه و ما اشواه ؛ یعنی چقدر ضعیف است . (از المنجد) . زرد شدن شاخ خرمابن . (منتهی الارب ). || اشواء مرد؛ بقیه ای باقی گذاشتن از عشاء خود. (ازالمنجد). باقی گذاشتن ، یقال : تعشی فلان فأشوی من عشأه ؛ ای بقی منه بقیة. (منتهی الارب ). || اشواء مرد؛ کسب کردن مال پست . (از المنجد). || اشواء مرد را؛ اصابت کردن به شوای وی نه کشتنگاه او. (از المنجد). به شوی ̍ رسیدن چیزی ، یقال : رماه فأشواه ؛ اذا اصاب شواه . || ستور ریزه گرفتن . (منتهی الارب ). || اشواء سهم ؛ به هدف نخوردن تیر. (از المنجد).
ترجمه مقاله