ترجمه مقاله

اشکفت

لغت‌نامه دهخدا

اشکفت . [ اِ ک ِ ] (اِ) عجب . (جهانگیری ). عجب و آنرا شکفت نیز گویند و در مقام تعجب شکفتا نیز گویند مانند ای عجب و عجب او شکفتید یعنی در عجب افتاد و بر این قیاس شکوفیدن یعنی شکفته شدن و در شکفت ماندن و رشیدی شکوف بضم بمعنی شکافنده آورده چنانکه اسدی گوید:
قلا دید در لشکر افتاده توف
از آن پهلوان جمله صف را شکوف .
هم شیخ سعدی گفته :
که لشکرشکوفان مغفرشکاف
نهان صلح جستند و پیدا مصاف .

(انجمن آرای ناصری ).


و رجوع به شگفت و اشگفت شود.
ترجمه مقاله