ترجمه مقاله

اصبار

لغت‌نامه دهخدا

اصبار. [ اِ ] (ع مص ) شکیبائی فرمودن کسی را و صابر گردانیدن او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکیبا گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). صبر فرمودن کسی را: اَصْبَرَ فلاناً؛ امره بالصبرو جعله صابراً. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || اصبار مرد؛ خوردن صبیرة (نان تنک ) را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || افتادن در بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افتادن در ام صبور یعنی داهیه و مصیبت . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || نشستن بر صبیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). نشستن بر صبیر یعنی کوه . (از اقرب الموارد). || بند کردن سر شیشه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اَصْبَرَ؛ شدّ رأس الحوجلة، ای القارورة بالصبار. (اقرب الموارد). بستن سر شیشه را باسربند شیشه . (از قطر المحیط). || سخت ترش گردیدن شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).اصبار لبن ؛ سخت ترش شدن آن چنانکه به تلخی گراید. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصبار چیزی ؛ تلخ شدن آن همچون صبر. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || ما اصبرهم علی النار؛ چه چیز دلیر گردانیده است اینها را بر آتش و چه چیز عمل کنانیده است از اینها عمل اهل نار؟ (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله