ترجمه مقاله

اصباهان

لغت‌نامه دهخدا

اصباهان . [ اِ ] (اِخ ) معرب اسپاهان است ، و آن شهریست مشهور در عراق و نام اصلی او این است . (برهان ) (آنندراج ).و صاحب منتهی الارب کلمه ٔ اصبهان را بنقل از صاحب قاموس مشتق از اَصَّت الناقة آورده است که بمعنی سخت گردیدن گوشت ناقه و محکم شدن پیوستگی الواح آن و بسیارشیر شدن ناقه است و اگرچه گفته های وی مبتنی بر تخیلات بی پایه است لیکن از نظر سنت لغویان و نشان دادن تحولاتی که درباره ٔ مفهوم کلمه روی داده است عیناً نقل میشود: قال صاحب القاموس و منه [یعنی از اَصَّت ْ] اصبهان نام شهر مشهور اصل آن اَصَّت ْ بَهان ُ بود؛ یعنی فربه شد زن صاحب ملاحت ، نامیده شد بدان برای حسن هوا و شیرینی آب و بسیاری فواکه ، پس بحذف بعض حروف تخفیف کردند ، و صواب آنست که کلمه ٔ اعجمی است و گاهی همزه را مکسور هم خوانند و گاهی با را به فا بدل کنند و اصل آن اسپاهان بود بصیغه ٔ جمع زیرا که آنها سکان آن شهر بودند یا برای آنکه هرگاه نمرود ساکنان آن شهر را برای جنگ کسی که در آسمان است خواند در جواب او نوشتند: اسپاه آن نه که باخدا جنگ کند. یا مشتق است از اصّت . (منتهی الارب ).
صاحب تاج العروس آرد: اما درباره ٔ آنچه از صحت هوای آن یاد شد مسعربن مهلهل گوید: اصبهان دارای هوای سالم و فضای پاکیزه و تهی از همه ٔ حشرات است . در خاک آن مردگان نمی پوسند و بوی گوشت در هوای آن دگرگونه نشود هرچند پس از پخته شدن یک ماه در دیگ بماند و چه بسا که گوری چندهزارساله از زیر خاک پیدا شده است و دیده اند مرده در آن هیچگونه تغییری نکرده است . خاک اصفهان بهترین خاک روی زمین است ، سیب در آن مدت هفت سال تر و تازه میماند و گندم در آن سرزمین چنانکه در دیگر شهرها تباه میشود دچار آفت نمیگردد. یاقوت گوید: شهری از بلدان معروفست و در وصف بزرگی آن مبالغه میکنند و حد میانه روی را به اسراف میکشانند، و کلمه ٔ مزبور نام سراسر آن اقلیم است . هیثم بن عدی گوید: اصبهان 16رستاق است و هر رستاقی بجز قرای جدید دارای 360 قریه ٔ قدیم است و آب زندرود آن در نهایت گوارایی و شیرینی و پاکیزگی است چنانکه یکی از شاعران در وصف آن گفته است :
لست آسی من اصبهان علی شَی -
ء سوی مائها الرحیق الزلال
و نسیم الصباء منخرق الریَ
َح و جو صاف علی کل حال
و لها الزعفران و العسل الما -
ذی ﱡ والصافنات تحت الجلال .
و بهمین سبب حجاج به یکی از کسانی که وی را به حکومت اصبهان تعیین کرد گفت : ترا به فرمانروایی شهری برگزیدم که سنگ آن کحل (سرمه ) و مگس آن زنبور عسل و گیاه آن زعفران است . و گفته اند یکی از خصوصیت های هوای آن اینست که بخل میپرورد و بهمین سبب در آن کریمی دیده نمیشود و در برخی از اخبار آمده است که دجال از اصبهان بیرون می آید، و گاه باء آن به فا بدل شود و گویند اصفهان ... و گاه همزه ٔ آن حذف شودو صفاهان گویند و اسباهان جمع اِسباه و «هان » علامت جمع است . و ابن درید گویداصبهان اسم مرکب است از اصب (اسب ) بمعنی شهر و «هان » بمعنی سواره و بنابرین کلمه ٔ مزبور بمعنی شهر سواران است . ولی یاقوت این گفته را رد کرده و گفته است صحیح آنست که اصب در زبان فارسی بمعنی سوار و «هان » گویا دلیل جمع است و بنابرین کلمه بمعنی سواران است واصبهی بمعنی سواره است ... و مراد صاحب قاموس از سپاهان ، لشکریانی است که بمخالفت با ضحاک برخاستند و مردم هم با آنان همراه شدند تا وی را برانداختند و افریدون نیای ساسانیان را بر تخت نشاندند چنانکه در تاریخ بتفصیل آمده است و از اینرو چنانکه یاقوت اشاره کرده است تنها مردم اصبهان بودند که لوای ساسانیان برافراشتند و حمزةبن حسن در اشتقاق این کلمه وجه نیکی قائل شده و گفته است : کلمه ٔ یادکرده در فارسی جمع اسپاه بمعنی جند و هم به معنی سگ است و همچنین سگ هم بمعنی جند و هم بمعنی کلب است و این دو نام با هم در عمل تناسب دارند زیرا کار هر دو حراست و نگهبانی است و مخفف آن سپه است و بنابرین این دو کلمه را جمع بستند و دو شهر را که مرکز سپاهیان سواره بود بدانها نامیدند و یکی را اسپهان و دیگری را سکستان ، سکان (سجستان ، سیستان ) خواندند، ولی در برهان قاطع این معنی یافت نشد و بنابرین نظر مزبور را با تردید باید تلقی کرد. برخی از مورخان هم گفته اند شهر مزبور بنام اصبهان بن فلوج بن لنطی بن یونان بن یافث است . و ابن کلبی گوید: بنام اصبهان بن فلوج بن سام بن نوح است ... یاقوت گوید: در این روزگار بسبب فتنه انگیزیهای فراوان و تعصب میان شافعیان و حنفیان و جنگهای پیاپی میان این دوگروه ، ویرانی بسیار بدان شهر راه یافته است چنانکه هر طایفه ای غلبه کند کوی دیگری را غارت میکند و ویران میسازد و میسوزد و بهمین سبب کمتر دولت یا سلطانی در آن دوام می یابد تا به اصلاح مفاسد آن بپردازد و این وضع در رساتیق و قرای آن که هر یک بمنزله ٔ شهریست نیز وجود دارد. گفته ٔ یاقوت مربوط به قرن ششم هجریست وگرنه هم اکنون و پیش از این زمان یعنی از قرن هشتم رفض و تشیع بر آن شهر غلبه یافته و مانند دیگر شهرهای ایران از قبیل استراباد و یزد و قم و کاشان و قزوین و جز آنها بکلی تسنن از آن رخت بربسته است . (از تاج العروس ): و سبب جدا کردن آن [ قم ] از اصباهان و وقت شهر ساختن آن . (تاریخ قم ص 20). و رجوع به اصبهان و اصفهان و اسپاهان و صفاهان شود.
ترجمه مقاله