ترجمه مقاله

اصحاح

لغت‌نامه دهخدا

اصحاح . [ اِ ] (ع مص ) صاحب اهل و مواشی تندرست شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خداوند چارپای تندرست شدن . (زوزنی ). بهبود یافتن اهل و ماشیه ٔ کسی . اصحاح قوم ؛ چنانست که به مواشی آن آفتی برسد و آنگاه برطرف شود.(قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و گویند: لایورد الممرض علی المصح ؛ یعنی کسی که شتر او مبتلا به مرض است بر کسی که شترش سالم میباشد وارد نشود. (از اقرب الموارد). || اصحاح زید عمرو را؛ تندرست یافتن او را. (از اقرب الموارد). || اصحاح خدا کسی را؛ برطرف کردن مرض او و بهبود بخشیدن به وی . (ازاقرب الموارد). دور گردانیدن مرض را از کسی و تندرست گردانیدن او را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله