ترجمه مقاله

اصحار

لغت‌نامه دهخدا

اصحار. [ اِ ] (ع مص ) به صحرا بیرون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به صحرا بیرون آمدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اَصْحَرَ القوم ُ؛ برزوا الی الصحراء لایواریهم شی ٔ، تقول : رأیتهم مصحرین ؛ ای بارزین الی الصحراء. (اقرب الموارد). || اصحار مکان ؛ پهناور شدن آن یعنی همانند صحرا گردیدن آن . (از اقرب الموارد). فراخ گردیدن جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اصحار امر و اصحار به امر؛ آشکار ساختن آن ، گویند: لاتصحره امرک و اَصحر بما فی قلبک . (از اقرب الموارد). || اصحار مرد؛ یکچشم گردیدن وی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله