ترجمه مقاله

اصعاد

لغت‌نامه دهخدا

اصعاد. [ اِ ] (ع مص ) بالا برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اصعاد در کوه و بر کوه کسی را؛ بالا بردن وی را. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || آمدن مکه را. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). و اصل آن بمعنی صعود در اماکن بلند است سپس به برآمدن بر مکه اختصاص یافته است . (از اقرب الموارد). || فرودآمدن در وادی : اصعد فی الوادی . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || مهربان شدن ناقه بربچه ٔ سال گذشته . (منتهی الارب ). اصعاد ناقه ؛ صعود شدن آن ، یعنی بچه افکندن وی و مهربان شدن آن نسبت به بچه ٔ سال اول . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || مهربان کردن ناقه را بر بچه ٔ سال اول . (منتهی الارب ). قرار دادن ناقه را صعود. لازم و متعدیست .(از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || اصعاد در زمین ؛ رفتن و سیر کردن در آن . (از قطر المحیط). در جهان سیر کردن و گشتن . (فرهنگ خطی ). دور شدن در رفتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). دور شدن به زمین . (زوزنی ). دور برشدن . (تاج المصادر). ایاب و ذهاب .رفتن در زمین در حالی که از زمین بلندتری به دیگری برآمدن . (از اقرب الموارد). || اصعاد در دویدن ؛ بشدت دویدن . || اصعاد سفینه ؛ کشیده شدن شراع آن و بردن باد آن را. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله