ترجمه مقاله

اصفاق

لغت‌نامه دهخدا

اصفاق . [ اِ ] (ع مص ) بازگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رد کردن و برگرداندن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصفاق باب ؛ باز کردن در. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراز کردن در را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در فا کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). در را تمام فروکردن . (لغت خطی ). || بستن در. (از قطر المحیط). || اصفاق قدح ؛ پر کردن آن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). پر کردن کاسه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اصفاق قوم بر امری واحد؛ اجماع آنان بر آن . (از اقرب الموارد). اصفاق قوم بر فلان ؛ همراهی و اتفاق آنان بر آن . (از قطر المحیط). اتفاق کردن بر امری یا کاری و گرد آمدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).فرازآمدن مردم بر کاری . (آنندراج ). اتفاق کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || اصفاق شراب ؛گرداندن آن در حال درآمیختگی از ظرفی به ظرف دیگر تا صاف شود. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). شراب رااز خنوری به خنور دیگر گردانیدن تا صاف گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اصفاق گوسفند؛ ندوشیدن آنرا در روز بجز یک بار. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). در روز یک بار گوسفند دوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). روزی یک بار دوشیدن گوسپندان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اصفاق دست کسی به فلان ؛ برخوردن و مصادف شدن دست بدان و موافقت کردن با آن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). اصفقت یدی بکذا؛ درخورد دست من به آن و موافقت کرد. (منتهی الارب ): اعطوا للصفق ایمانهم بالبیعة اصفاق رضی و انقیاد و تبرک و استسعاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). || اصفاق برای قوم ؛ آمدن برای ایشان آن اندازه طعام که سیر شوند. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آمدن قوم را طعامی چنانکه سیرگردند. (منتهی الارب ). آمدن کسی را طعامی که سیر گرداند او را. (ناظم الاطباء). || اصفاق بافنده جامه را؛ صفیق گردانیدن آنرا، یعنی پررشته کردن آنرا. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله