ترجمه مقاله

اصهار

لغت‌نامه دهخدا

اصهار. [ اِ ] (ع مص ) بدامادی پیوستن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داماد کسی شدن ، یقال : اصهر بفلان ؛ یعنی داماد فلان شد. (از ناظم الاطباء). پیوستن به محرمیت یا به نسبت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصهار به قومی ؛ پیوند کردن با آنان به محرمیت یا به جوار یا به نسبت یا زناشویی . (از اقرب الموارد). اصهار به قومی و بسوی قومی ؛ در میان ایشان صهر شدن . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || اصهار جیش به جیش ؛ نزدیک شدن برخی از آنان به برخی . (از اقرب الموارد). و این معنی به نقل صاغانی و زمخشری است . (از تاج العروس ). || نزدیک کردن چیزی را به چیزی ، و از این معنی است حدیث : انه کان یؤسس مسجد قبا فیصهر الحجر العظیم الی بطنه ؛ یعنی آنرا به شکم خود نزدیک کرد. (از تاج العروس ).
ترجمه مقاله