ترجمه مقاله

اصیل الدین

لغت‌نامه دهخدا

اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) حسن . لقب پسر خواجه نصیرالدین طوسی معاصر اولجایتو (که در سال 703 هَ . ق . بتخت سلطنت نشست ) بود. و اولجایتو در حدود 706 که از تبریز بمراغه رفت و رصدخانه ٔ آن شهر را بازدید کرد اصیل الدین را به اداره ٔآن گماشت . و ادوارد برون در ضمن احوال اولجایتو آرد: پس آنگاه به رصدخانه ٔ معروف مراغه رفته و اصیل الدین فرزند خواجه ٔ بزرگ نصیرالدین طوسی را (که چنانکه گفتیم در1272م . وفات یافته بود) منصب منجم باشی درباری بخشود . (از سعدی تا جامی ص 51). و آیدین صاییلی نماینده ٔ ترکیه در کنگره ٔ خواجه نصیر (1335 هَ . ش .) مینویسد: و اولجایتو در سال 1304 - 1305 م . یکی از پسران خواجه نصیر را به ریاست رصدخانه انتخاب کرد. و سپس آرد: وقتی که شخصی بنام حسین بن احمد الحکیم که درموقع ریاست صدرالدین علی پسر نصیرالدین رصدخانه را زیارت کرد عده ٔ دانشمندانی که بعد از فوت نصیرالدین در رصدخانه مشغول کار بودند شاید کمتر از زمان خود خواجه نبود، این زیارت قبل از شروع قرن چهاردهم م . بوده است ، برای اینکه در موقع مسافرت غازان خان در آخر قرن سیزدهم م . پسر دیگر خواجه نصیر بنام اصیل الدین حسن ریاست رصدخانه را عهده دار بوده . از اینکه اولجایتو هم یکی از پسران خواجه نصیر را بریاست رصدخانه منصوب کرد، ممکن است که سه پسر خواجه نصیر بنوبت ریاست رصدخانه را داشته بوده باشند(!)، این خصوص از قول کتبی هم مستنبط میشود. پسر سوم خواجه نصیر فخرالدین احمد است . بدین منوال ممکن است پسر سوم که اولجایتو بریاست رصدخانه آورد همین فخرالدین احمد باشد چون ظاهراً صدرالدین پیش از نصب برادرش بریاست رصدخانه فوت کرده بود و کار اصیل الدین هم شاید در اواخر سلطنت غازان خان به ادبار رو گرفته و بهمین منوال منکوباً عمرش بپایان آمده بود، ولی بقول براون پسر خواجه نصیر که از طرف اولجایتو بریاست رصدخانه ٔ مراغه تعیین شد اصیل الدین بوده است . (از یادنامه ٔ خواجه نصیر ص 65).
و مصطفی جواد نماینده ٔ عراق در کنگره ٔ خواجه نصیر آرد: صفدی گوید: و صدرالدین علی پس از پدر بیشتر منصبهای پدررا بر عهده گرفت و چون وی درگذشت برادر وی اصیل الدین حسن همه ٔ منصبهای برادر را عهده دار گردید و با سلطان غازان به شام رفت و در این روزگار در اوقاف دمشق حکم میکرد و مقداری از آنها را بگرفت و سپس با غازان به بغداد بازگشت و مدتی به نیابت بغداد گماشته شد. سپس صفدی وی را به بدسیرتی متهم میکند و درباره ٔ از کار برکنار شدن و مورد اهانت قرار گرفتن و بوضعی ناستوده مردن وی سخن میگوید.و این شیوه ٔ مورخان ممالیک مصر بود که به نکوهش کلیه ٔ کسانی که به خدمت سلطانان دولت مغول برعموم و به خدمت سلطانان دولت ایلخانی بخصوص پیوسته بودند می پرداختند. و بهمین سبب می بینیم وی (صفدی ) درباره ٔ فخرالدین احمد (برادر اصیل الدین ) می نویسد: و اما فخر احمدبرادر آن دو را غازان بکشت زیرا وی اوقاف روم را بخورد و ستمگری کرد و حقیقت آنست که مردان آن دولت در روزگار خودشان هر صبح و شام در معرض قتل بودند و تنها نمی دانستند چه وقت شمشیر بگردن آنان فرودمی آید... و مقریزی در ضمن خبرهای مربوط به تجاوز غازان بن ارغون بن اباقا به دمشق بسال 699 هَ . ق . گوید: و اصیل الدین بن نصیر طوسی ، منجم غازان و ناظر اوقاف تاتار از اجرت نظارت در دمشق دویست هزار درهم گرفت . و یکی از بزرگان نسب شناس ، کتاب خویش «غایة الاختصار فی البیوتات العلویة المحفوظة من الغبار» را بنام اصیل الدین حسن بن نصیرالدین طوسی تألیف کرده و در مقدمه ٔ آن گفته است : چون به مدینةالسلام (بغداد) وارد شدم و به درگاه سلطانی بار یافتم و مولا وزیر بزرگ خدایگان بزرگوار معظم ملک افاضل حکیمان ، پیشوای اماثل دانشمندان برگزیده ٔ شاهان ، عضد وزیران ، اصیل حق و دین ، نصیر اسلام ومسلمانان را دیدم که ... مراسم دانشها را بپا داشت در عصری که بازار آن کاسد است و از آزادگان حمایت کرد در روزگاری که آزاده انگشت شمار است ...:
یا ابن النصیر و ما الزمان مسالمی
الا و انت علی الزمان نصیری
سألوک فی علم النجوم لو انهم
قد وفّقوا سألوک فی التدبیر.
بلغ العلاء لخمس َعشرة حِجّةً
و لداته اذ ذاک فی اشغال .
آنکه ستم نکرد، چون به پدر خود شباهت داشت ...ابومحمد حسن بن مولانا امام اعظم ، پیشوای عالمان و قدوه ٔ فاضلان ، سید وزیران ، یکتای روزگار خویش در دانش وفضل و قریع دهر خود در جلالت و نجابت ، نصیر حق و دین ، پناهگاه اسلام و مسلمانان ، ابوجعفر محمدبن ابی الفضل طوسی ... به مجلس اعلای وی شتافتم و در محضر وی حضور یافتم ، و او بسخنهایی بهتر از دُر گوش مرا نوازش داد، آنگاه سخن به اخبار و انساب کشیده شد و او را در این دانش دریایی بیکران یافتم و نکته هایی را بمن بازگفت که من بتوهم آنها را از علم نسب می دانستم و او رابدین گفتار نمی ستایم :
اء لم تر ان السیف ینقص قدره
اذا قیل هذا السیف مض من العصا
بلکه واقع را حکایت میکنم . باری در اثنای گفتگو گفت : میخواهم که برای من کتابی در نسب علوی تألیف کنی که مشتمل بر انساب فرزندان علی باشد تا از آن بر خاندانهای علویان آگاه شوم . و من بسمع و طاعت به وی پاسخ دادم و بقدر وسع و استطاعت در تألیف آن بذل جهد کردم . و آنگاه کتاب غایةالاختصار مذکور را برای وی تألیف کرده است . بعدها ابوالهدی صیادی بدین کتاب دست یافته و اسم مؤلف آنرا حذف کرده و نسب وی را بر آن افزوده و آنگاه کتاب را بنام مؤلف مزوری طبع کرده است . و این ابیات را عفیف الدین ابومحمد ربیعبن محمد کوفی فقیه حنفی مدرس مدرسه ٔ عصمتیه ٔ بغداد به اصیل الدین حسن بن نصیرالدین طوسی متوفی بسال 715 هَ . ق . در بغداد نوشته است ، و آن هنگامی بوده است که فقیه مزبور را بسال 688 از مدرسه ٔ مغیثیة... منسوب به سلطان مغیث الدین محمودبن محمدبن ملکشاه سلجوقی اخراج کرده اند:
انا مدحناک لا من اجل حاجتنا
لکن لفضلک ان الفضل ممدوح
و باب حاجتنا ان سده قدر
فعندنا بک باب العز مفتوح
و لی اذا نلتها او لم انل امل
علی فنائک ملقی الرحل مطروح .

(از یادنامه صص 114 - 115).


و رجوع به حسن شود.
ترجمه مقاله