ترجمه مقاله

اضجاع

لغت‌نامه دهخدا

اضجاع . [ اِ ] (ع مص ) بر پهلو خوابانیدن کسی را بر زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پهلوی کسی را بر زمین نهادن . (از اقرب الموارد). کسی را پهلو بر زمین نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). بر پهلو خوابانیدن . || خالی ساختن جوال کسی را که پر باشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). اضجاع جوال کسی ؛ خالی کردن آن را هنگامی که پرباشد. (از اقرب الموارد). || فرودآوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پائین آوردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بر پهلو خفتن . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح [ قافیه ]) در قوافی شعر، مانند اکفا و یا مانند اماله و جر. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (منتهی الارب ). با کلمه ٔ اماله مرادف است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به اماله شود. اعراب زیر. (مهذب الاسماء). فتحه را سوی کسره میل دادن . (لغت خطی ). تسفل در حرکات چون اماله . (از اقرب الموارد). و صاحب لسان آرد: اضجاع در قوافی ؛ اقواء است . رؤبة در وصف شعر گوید: والاعوج الضاجع من اقوائها. و من اکفائها نیز روایت شده است . و ازهری بویژه اکفاء را بدان اختصاص داده و اقوا را یاد نکرده و گفته است اکفاء عبارت از اختلاف اعراب قوافی است . گویند: اکفاء و اضجع، بیک معنی است . || و اضجاع ، درباب حرکات مانند اماله و جر است . (از لسان العرب ). و چنانکه دیده شد لغت نویسان دیگر دو معنی را یکی آورده اند.
ترجمه مقاله