ترجمه مقاله

اضز

لغت‌نامه دهخدا

اضز. [ اَ ض َزز ] (ع ص ) مرد تنگ دهان که دندان بالایین و دندان زیرین او با هم قرین باشد بروشی که تبیین کلام را نتواند، یا آنکه کام او بر هم چفسیده باشد و وقت حرف زدن نتواند آن واگرداند، یا آنکه مخرج کلام بر وی تنگ باشد و در تکلم ضاد استعانت کند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مردتنگ کام که دندانهای زبرین و زیرین وی بهم برخورد و سخن وی آشکار نباشد، یا آنکه هنگام سخن گفتن بخلقت چانه ٔ وی از هم گشوده نشود، و یا کسی که مخرج سخن بر وی تنگ باشد و به ضاد یاری جوید، یعنی لکنت وار حرف ضاد را تکرار کند تا از آن بسخن گفتن درآید. ج ، ضُزّ. || بدخوی . (از اقرب الموارد). مرد دشوارخو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خشمناک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غضبان . (اقرب الموارد) . و ج ِ این دو معنی ضُزّاز است . || رکب اضزّ؛ بانه ٔ سخت و تنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله