ترجمه مقاله

اضموط

لغت‌نامه دهخدا

اضموط. [ اَ ] (ع اِ) اطماط است که رته و بهندی ارتیهه نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رته است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و باز در فهرست مخزن الادویه در ذیل اطماط آمده است : اطماط و اطموط و اطبوط اسم بربری رته است . و ابن البیطار نیز در ذیل اطماط آرد: اطماط و اطموط و اطبوط بندق هندی معروف به رته است ، و برخی آن را فوفل پنداشته اند و درست نیست بلکه ارطاط جوز رته است و در بندق هندی بیاید. (مفردات ). و داود ضریر انطاکی نیز در ذیل اطموط آرد: رته یعنی بندق هندی و بر فوفل هم اطلاق شده است . (تذکره ). اما صاحب اختیارات بدیعی در ذیل اضموط آرد: حماط گفته شود و حموط نیز گویند. (اختیارات بدیعی ). و در ذیل حماط آرد: نوعی از جمیز است و گفته شد در جیم . و در ذیل جمیز آرد: نوعی از انجیر است ، بیونانی سیقوموری و اتفاسوفاسین نیز گویند و معنی آن تین احمق است . و صاحب مخزن الادویه نیز در ذیل جمیز آرد: بیونانی اسفومغری یعنی تین الاحمق و بهندی کوکر و چون در جوف ثمر آن پشه می باشد لهذا آن را ثمر پشه می گویند. و در مفردات ابن بیطار در ذیل جُمیز یونانی کلمه در متن عربی سموموری و سوفاسس (بی نقطه ) است ولی لکلرک صحیح کلمه ٔ نخست را سیکومورن و کلمه ٔ دوم را سیکامینن آورده است .و اما کلمه ٔ حماط که در اختیارات بدیعی بجای اطماط آمده نیز غلط نیست و در عربی بمعنی انجیر سیاه و انجیر خرد است و گویا حماط تازی محرف کلمه ٔ بربری اطماط است . رجوع به رته و بندق هندی و اطماط و اطموط و اطبوط و جمیز و حماط شود.
ترجمه مقاله