ترجمه مقاله

اطباخ

لغت‌نامه دهخدا

اطباخ . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) پخته گردیدن ، یقال : طبخه فاطبخ . (منتهی الارب ). پخته گردیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در لسان العرب چنین است :طَبخ َ القِدر و اللحم ... و اطبخه (و این اخیر از سیبویه است ) فانطبخ و اطبخ ؛ ای اتخذ طبیخاً. و در متن اللغة آمده است : اطباخ برای مطاوعه است چون انطباخ . || پختنی ساختن برای خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطباخ مرد؛ برای خود بخصوص پختنی ساختن . (از اقرب الموارد). و صاحب لسان آرد: اطباخ مخصوص است به کسی که برای خود طبخ کند و طبخ عام است برای خود و برای دیگری جز خود. پختنی ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). || اطباخ گوشت ؛ پختن آنرا. (از اقرب الموارد). طبخ کردن . (از متن اللغة). بریان کردن و دیگ برنهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و صاحب لسان آرد: اطباخ هم بریان کردن است و هم در دیگ پختن .
ترجمه مقاله