ترجمه مقاله

اطرار

لغت‌نامه دهخدا

اطرار. [ اِ ] (ع مص ) اطرار فلان ؛ اسقاط وی ، گویند: ضربه فَأطَرَّ یده . (از اقرب الموارد). اطرّ یده فطرّت ؛ سقطت . (متن اللغة). اطر اﷲ ید فلان و اطنها، فطرّت و طنّت ؛ ای سقطت . و ضربه فأطَرَّ یده ؛ ای قطعها و اندرها. (لسان العرب ). اطرار دست کسی ؛ بریدن و قطع کردن آن را. (ناظم الاطباء). جدا کردن دست کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اطرار چیزی ؛ بریدن آن را. (از اقرب الموارد). بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اطرار کسی بر کاری ؛ برانگیختن وی را. (از اقرب الموارد). اغراء کسی . (از لسان العرب ) (از متن اللغة). || اطرار محبوب ؛ ادلال وی . (از اقرب الموارد). ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گستاخی نمودن و ناز کردن . (ناظم الاطباء). ابن سکیت گوید: گویند: اطر یطر؛ اذا ادل ؛ یعنی ناز کرد، گویند: جاء فلان مُطِرّاً؛ ای مستطیلاً مُدِلاًّ ؛ یعنی آمد متکبرانه و بناز. (از لسان العرب ). ادلال . (متن اللغة). || خوار نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . || بردمیدن بروت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . || طرد کردن . راندن . اصمعی گوید: اطره یطره اطراراً؛ اذا طرده . اوس گوید :
حتی اتیح له اخوقنص
شهم یُطِرﱡ ضواریاً کثبا.

(از لسان العرب ).


طرد کردن کسی . (از متن اللغة). || اِترار. (لسان العرب ). رجوع به اِترار شود. || بر کناره ٔ راه رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر کناره ٔ رود رفتن . (زوزنی ) . و در مثل آمده است : اَطِرّی فانک ِناعلة ؛ ای خذی طُرَرَالوادی و اَدِلّی او اجمعی الابل ، فان علیک ِ نعلین ، یرید خشونة رجلها ؛ یعنی درشت پای هستی هرجا می توانی رفت . قاله رجل لراعیة له کانت ترعی فی السهولة و تترک الحزونة. این مثل را نظر به توانایی مخاطب در وقت تحریض بر ارتکاب امر شدید استعمال کنند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صاحب تهذیب آرد: مثل را درباره ٔ جلادت مرد آرند و معنی آن است که بر امر سخت اقدام کن زیرا تو بر آن توانا هستی . و اصل مثل این است که مردی بزنی که چوپان وی بود و چارپایان را در زمینهای هموار میچرانید و زمینهای درشت و سخت را فرومی گذاشت گفت : اَطِرّی ؛ یعنی اَطْرار وادی یا کناره های آن را بگیر، چه ناعلی یعنی ترا نعلین است ... و جوهری گوید مقصود از نعلین درشتی پوست پاهاست . (از لسان العرب ).
ترجمه مقاله